دینا جوندینا جون، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره

دینا مهربون بابا

یک مدت نبودیم

سلام به همه دوستان وبلاگی این مدتی که نبودیم دلمون برای همتون تنگ شده بود اینترنتمون قطع بود علتش هم از مخابرات بود حالا دوباره برگشتیم چند پست بعدی رو ماجراهای این مدتی که نبودیم رو میزارم فعلا بای.
17 بهمن 1390

یک مدت نبودیم

سلام به همه دوستان وبلاگی این مدتی که نبودیم دلمون برای همتون تنگ شده بود اینترنتمون قطع بود علتش هم از مخابرات بود حالا دوباره برگشتیم چند پست بعدی رو ماجراهای این مدتی که نبودیم رو میزارم فعلا بای.
17 بهمن 1390

یلدا مبارک

آنگاه که تولد دختری بی گناه مایه ننگ عربها بود و زندگی برای دخترکان ساعتی بیشتر به طول نمی انجامید .نیاکانمان بلندترین شب سال , یلدا ,شب تولد مینو (الهه زن) و میترا (الهه خورشید) را شب زنده داری میکردند. این شب و همه شبهای پر ستاره ایرانی بر شما مبارک.   شب چله دختر خاله دینا جون (سال گذشته) ...
1 دی 1390

جشن در جشن

ماه ذیحجه به خاطر اعیاد بزرگ قربان و غدیر برگزاری جشن و شادی زیاده .اول از همه ظهر عید غدیر طبق سنوات گذشته مهمان داماد عمو مامان که سید هستند بودیم هم ناهار خوردیم و هم عیدی گرفتیم و هم با فامیل دید و بازدید کردیم البته دینا جون هم عیدی گرفت  . روز بعد به دعوت خاله فریده همراه با مامانجی رفتیم جشن که به مناسبت عید غدیر برگزار شده بود مولودی خوندند,خطبه های غدیر خونده شد ومسابقه برگزار کردند و دختر گلم هم قرار بود شعر بچه شیعه رو که حفظ کرده بود بخونه از اول تا اخر همش می گفتی کی نوبت من میشه  ولی چون برنامه هاشون زیاد بود وقت نشد ولی خاله فریده هدیه ای برات تهیه کرده بودند که وقتی شعرت رو خوندی بهت جایزه ب...
29 آذر 1390